Image may be NSFW.
Clik here to view.
محسن سعیدی
عصر دیروز استاد تابش در میان اشک و
اندوه یاران کلمهای خود بدرقه شد. او در هشتمین ویژهبرنامهی "حلقهی ماه" در
میان دوستان دیرینهاش حضور یافت و با آنان وداع کرد. این برنامه که آخرین حلقهی
کانون ادبیفرهنگی کلمه در سال 92 است بهلحاظ روانی برای اهالی این جمع صمیمی
بسیار سنگین تمام شد. خاصه از این بابت که اهالی کلمه, یار نازنین دیگر خود, بانو
معصومه موسوی را نیز در اواسط امسال وداع گفته بودند.
استاد تابش از منظر شخصی
در مرحلهی سرنوشتسازی قرار گرفته و چنین پیداست که قضایالهی او را وادار به تصمیم دشواری کرده است. هرچند این
رخداد نه در جهت سقوط و سراشیبی بلکه در جهت آموختن پروازهای بلندتر خواهد
بود.
اما از منظر جمعی, دوستان استاد تابش آرزو داشتند که چنین قصهای هرگز
اتفاق نمیافتاد، وقتی اتفاق افتاد دوست نداشتند رسانهای بشود و حالا که چنین شده
بود ایکاش به این پایان تلخ نمیانجامید. باری بهشوخی در میان دوستان کلمهای
گفته بودم: وزیرشدنِ استاد دانش و استادشدن دکتر شریعتی و دکترشدن استاد تابش ما را
پیر کرد!
در هرحال, چنین رفت و این بودنیکار بود و عاقبت صبح پریروز اطلاع
دادند که استاد تابش شباهنگام پرواز خواهد کرد و بسیار محتمل است که به وداعش
نرسیم. این در حالی بود که خبر حلشدن مشکل او را در جشنوارهی قند شنیدیم و از
ختمِ خوش این ماجرا آسودهخاطر شده بودیم. وقتی از خودش پرسیدم گفت خبر صحیح است و
فرصتی هم برای تودیع رسمی دوستان ندارد. این سخن از جهتی برای من خوشایند بود زیرا
وداعی اینگونه با او قابلتحمل نبود؛ وداع با دوستی که دستکم بیست سال با او
رفاقت صمیمی و نزدیک داشتهام.
اما در آخر روز دوباره خبر دادند که پرواز استاد
گویا بهدلیل ازدحام خطوط هوایی به تأخیر افتاده و این بدان معنی بود که لحظاتی
هرچند اندک را میبایست در کنار "دلِ خونین انار" نشست و مقاومت و گریز روحیروانی
من بیفایده است...
مکن به خون من آغشته, شام آخر را
سبک بگیر عنانِ دلِ
مسافر را
هزار سوی زمین, جاده است و آغوش است
به هر طرف, حرم عاشقی است
زائر را
و آسمان همهاش مال اوست هرجا هست
و ابر, خانهی افسانهای است
شاعر را
در این وطن؛ وطنِ مادری، دریوطناش
چشید آنچه راو نیست هیچ
کافر را
-و کفر چیست بجز دینِ خالی از انسان
و دین: که معنی انسان کنی
مهاجر را –
زِ دست بسته اگر یارِ شاطرش نشدیم
بزرگتر نپسندیم بارِ خاطر
را ...
•
و گاه, شِقشِقهای میشویم ما مردم
مکن به خون من آغشته, شام
آخر را
27/12/1392
↧
سرود بدرقه ای از دوست گرامی ام استاد محسن سعیدی
↧